?Our Ancestors: how many were there and how long ago

https://drive.google.com/file/d/1Jw8vtleq74TdDjMV5i8sR2uD9a1WlAwq/view?usp=sharing

You can see and download a PDF copy of this article via above link

 

?Our Ancestors: how many were there and how long

 

Author: Irzabay Atamusa

Translator: Aytash Atamusa

 

The population of the world at the time this article was written (2018) was over 7 billion people, but have you ever thought about how many people have ever lived on the Earth? Probably, you might have also asked yourself the same question like me.
I looked up answer to this question on the Internet and came across many different answers. In one article, it was said that only 25 billion people had ever walked the Earth. However, another article said 57 billion, another 80 billion, and finally the largest number I found was 108 billion. Also, different sources had estimated that the lives of homosapiens date back to 50,000 to 200,000 years ago.
I don’t exactly know how this data has been found or calculated, but this subject tempted me to think very deeply about it. Let's think this topic through together

 

ادامه نوشته

اجداد ما چند نفر و با چه قدمت؟

https://drive.google.com/file/d/1WpeRXKe_lM_3JihqlIZSfaXP1ELG9exU/view?usp=sharing

از طریق لینک فوق می‌توانید نسخه پی‌دی‌اف این مقاله را مشاهده و دانلود نمایید: 

 

اجداد ما چند نفر و تا چند سال پیش؟

نویسنده: ایرزابای آتاموسا

جمعیت کره زمین در زمان نگارش این مقاله (سال 2018 میلادی) چیزی بیش از 7 میلیارد نفر است اما آیا تا به حال هیچ به این فکر کرده‌اید که چه تعداد انسان تا کنون بر روی زمین زیسته‌اند؟ احتمالاً شما هم مانند من این سوال را از خود پرسیده‌اید. 

در جستجوی پاسخ این سوال به اینترنت رجوع کردم و جوابهای مختلفی یافتم. جایی گفته شده بود: 25 میلیارد. در جای دیگر 57 میلیارد، جایی 80 میلیارد و بالاخره بیشترین عددی که یافتم 108 میلیارد نفر ذکر گردیده بود. همچنین منابع مختلف قدمت گونه انسان جدید را از 50 هزار سال تا 200 هزار سال پیش تخمین زده بودند. 

من دقیقاً نمی‌دانم که این عددها بر چه اساسی محاسبه گردیده‌اند اما این موضوع مرا بر آن داشت که خود تعمقی در ذهنم درباره‌ی آن داشته باشم. بیایید با هم به این موضوع بیاندیشیم:

ادامه نوشته

اصلاح الفبای فارسی در سه مرحله

اصلاح الفبای فارسی در سه مرحله

نوشته‌ی: ایرزابای آتاموسا

 نسخه‌ی پی دی اف این مقاله را می‌توانید از لینک زیر دانلود کنید:

https://drive.google.com/file/d/1pBLFxKhHwaL9OKKZGhv6eVLA0e_eE2-j/view?usp=sharing

 

بی‌شک اشکالات الفبا و رسم‌الخط کنونی فارسی بر اکثر اشخاصی که اهل دقت نظر هستند پوشیدﻩ نیست. عمدﻩترین این اشکالات عبارتند از:

ادامه نوشته

روش نوشتن اسامی فارسی با الفبای لاتین (فینگلیش):

نسخه‌ی پی دی اف مقاله‌‌ی زیر را می‌توانید از لینک زیر دانلود کنید:

 

https://drive.google.com/file/d/1MaIWUXzVzei1T4K0iJ76WyO1LXaGipug/view?usp=sharing

نبودن قاعده‌ای خاص در برگردان اسامی فارسی به لاتین سبب پیدایش انواع مختلفی از املاء لاتین برای یک اسم یکسان گردیده است که با توجه به اهمیت حقوقی این موضوع در ترجمه‌ی مدارک فارسی به زبانهای لاتین، ضرورت استفاده از یک شیوه نگارش واحد در برگردان اسامی فارسی به لاتین مسأله‌ای بسیار مهم است. به همین منظور جدول الفبای فینگلیش با توضیحات لازم ارائه می‌گردد:

(استفاده از نام فینگلیش به سبب رایج بودن آن در حال حاضر، بین عموم مردم است.)

توضیحات:

۱. الفبای فینگلیش تعداد سی (۳۰) حرف خواهد داشت و نام‌های فارسی برای حروف پیشنهاد می‌شود.

 ۲. نام‌های فارسی (زِبَر) (زیر) (پیش) به جای نام‌های عربی (فتحه) (کسره) (ضمه) پیشنهاد می‌شود.

۳. برخی برای هر حرف فقط یک علامت را پیشنهاد می‌نمایند. البته این کار پسندیده‌ای است اما با توجه به اینکه در نهایت امر صفحه کلیدهای مورد استفاده‌ی ایرانیان، انگلیسی است علامت‌های پیشنهادی یک حرفی مانند (Â, Č, Ŝ) برای حروفی مانند (الف، چ، ش) قابل تایپ نخواهد بود. حتی در صورت استفاده از صفحه کلیدهای مخصوص، مجدداً در برگردان اسامی به انگلیسی، حروف فوق در انگلیسی به صورت  (A, C, S) ثبت خواهد گردید و باعث تلفظ اشتباه خواهد شد و مثلاً اسم (شایان) با دیکته‌ی (ŜÂYÂN)در انگلیسی به صورت (سایان) تلفظ خواهد گردید. بنابراین به جهت تلفظ صحیح این حروف در انگلیسی همان علامت‌های ترکیبی دو حرفی پیشنهاد می‌گردد.

۴. علامت ترکیبی (JH) برای حرف (ژ) پیشنهاد می‌گردد. برای حرف (ژ) بعضی‌ها از علامت ترکیبی (ZH) استفاده می‌کنند. استفاده از این علامت چندان صحیح به نظر نمی‌رسد چون حرف (ژ) در تلفظ بسیار نزدیک به حرف (ج) است نه (ز) و تنها شباهت نوشتاری (ژ) با حرف (ز) نباید مبنای ابداع علامت ترکیبی (ZH) برای حرف (ژ) باشد؛ چون در تلفظ ایجاد اشتباه می‌کند. بنابراین استفاده از (JH) برای نشان دادن حرف (ژ) منطقی‌تر است.

۵. علامت Q برای حرف (ق) پیشنهاد می‌گردد و نه علامت ترکیبی (GH). به دو دلیل: اولاً علامت Q تک علامت است و ترکیبی نیست و جزء حروف انگلیسی نیز هست. ثانیاً عربها در برگردان اسامی عربی به لاتین ، از علامت Q برای نشان دادن حرف (ق) (مثل قرآن Qur'an) و از علامت ترکیبی (GH) برای حرف (غ) (مثل اصغر Asghar) استفاده می‌کنند. حال از آنجا که دو حرف (ق) و (غ) در فارسی هر دو به صورت (ق) تلفظ می‌شود، بنابراین استفاده از علامت Q برای نشان دادن حروف (ق) و (غ) صحیح تر از (GH) است.

۶. چون تلفظ (قاف) بسیار شبیه (گاف) است و شنونده را گاهی به اشتباه می‌اندازد، پیشنهاد می‌شود نام (ق) همان (قه) باشد که هم وزن حرف مشابه قبل از خود، یعنی (فه) است.

۷. حرف واو در کلماتی مانند: طور، شوق، ذوق و ... معادل (W) در انگلیسی است و از آنجا که برخی آن را نیمه مصوت به شمار می‌آورند، نام (نیمه‌واو) بر همین اساس برای آن پیشنهاد می‌شود. 

قواعد نگارش:

در استفاده از الفبای فینگلیش، رعایت قواعد زیر ضروری است:

قاعده‌ی ۱: اگر در کلمه‌ای حرف (H) بعد از حروف ( J, K, S ) بیاید، برای پرهیز از  اشتباه خوانداری با حروف (JH, KH, SH)، یک خط فاصله بین دو حرف قرار می‌گیرد.

مثال: مجهول = maj-hul           مسحور = mas-hur   

قاعده‌ی ۲: اگر در کلمه‌ای دو حرف مصوت (a, aa, e, i, o, u )  پشت سر هم قرار گیرند (مانند: سعید) و یا اینکه پس از یک صامت، یک وقفه ایجاد شود (مانند: سعدی) از علامت همزه (') استفاده خواهد شد.

مثال: سعید = Sa'id        سعدی = Sa'di          سعادت = Sa'aadat         مائده: Maa'ede

قاعده‌ی ۳: علامت (ە  یا  ـه) در پایان اکثر اسامی صدای (e) می‌دهد و نباید به اشتباه (h) قلمداد شود.

مثال: آمنه = Aamene        حمزه = Hamze           سودابه = Sudaabe             شُهره = Shohre

 

جدول الفبای فینگلیش: Finglish Alphabet


ردیف

نام حرف

Letter's Name

Letter

۱

زِبَر

zebar

A     a

۲

ألف

alef

AA     aa

۳

به

be

B     b

۴

چه

che

CH     ch

۵

دال

daal

D     d

۶

زیر

zir

E     e

۷

فه

fe

F     f

۸

گاف

gaaf

G     g

۹

هه

he

H     h

۱۰

ئی

i

I     i

۱۱

جیم

jim

J     j

۱۲

ژه

jhe

JH     jh

۱۳

کاف

kaaf

K     k

۱۴

خه

khe

KH     kh

۱۵

لام

laam

L     l

۱۶

میم

mim

M     m

۱۷

نون

nun

N     n

۱۸

پیش

pish

O     o

۱۹

په

pe

P     p

۲۰

قه

qe

Q     q

۲۱

ره

re

R     r

۲۲

سین

sin

S     s

۲۳

شین

shin

SH     sh

۲۴

ته

te

T     t

۲۵

او

u

U     u

۲۶

واو

vaav

V     v

۲۷

نیمه واو

nime-vaav

W     w

۲۸

یه

ye

Y     y

۲۹

زه

ze

Z     z

۳۰

هَمزه

hamze

'

 

داستان - شعر کودکانه

 

حسنی میره داشبُلاغ

شاعر: ایرزابای

 

تو سرزمین ایرون

یه جایی توی تهرون

شلوغ بگی یا نگی

حسنی می کرد زندگی

با پدر و مادرش

برادر و خواهرش

تو کوچه ی عموغلی

آپارتمونِ نُقلی

نه باغچه ای نه باغی

خونه ی تک اتاقی

یه خونه ی بی حیاط

بی رنگ و بو، بی نشاط

چند تا گلِ مصنوعی

یه جاست حموم دستشویی

از بس زیاده پلّه

آدم می شه چه ذلّه

بالا پایین، چپ و راست

خونه ی همسایه هاست

اَلِستون و بَلِستون

یه شب توی تابستون

بازَم که برقا رفته

حسنی دلش گرفته

تلویزیون یه گوشه

مثلِ کولر خاموشه

هوا شده خیلی گرم

پشه نمی کنه شرم

ویز ویز تو گوش، عذابه

نیش زدنی کبابه

حسنی تو فکره ای کاش

بیاد خونه زود بابش

حوصله ش از بیکاری

سر رفت تو چاردیواری

امّا باباش که اومد

از دلتنگی دراومد

چون خبرِ خوب شنید

شاد و خندون پر کشید

فردا میرن داشبُلاغ

روستای پر دشت و باغ

گوسفند و گاو و اُلاغ

بوقلمون و کلاغ

مرغ و خروس از نزدیک

صدایِ جوجه، جیک جیک

می بینه اسب و گاری

می ره اُلاغ سواری

هزار تا نقشه داره

تا صبح همش بیداره

راه افتادن صبحِ زود

از تهرونِ پُر از دود

باباش ماشین می رونه

گاهی آواز می خونه

مامان جلو نشسته

کمربندش رو بسته

بچّه ها پشت نشستن

خوشحال و خندون هستن

اوّل گذشت از کرج

صاف مستقیم رفت نه کج

تو راه تابلوهایِ گِرد

رسید به شهرِ هشتگِرد

از نظرآباد گذشت

آبیِک و دید توی دشت

بعدش رسید به قزوین

شهر قشنگ و ببین

گذشتن از تاکستون

انگورایِ فراوون

اَبهَر و خرّمدره

هیدَج و صائین قَله

امامزاده ی یعقوب

رسیدیم چقده خوب

به داشبلاغ رسیدن

مردمِ ده رو دیدن

مردمِ ده مهربون

بچّه هاشون خوش زبون

کدخداشون تقی بیگ

عمو نوروز علی بیگ

تو ده بود آسیابون

مُحبعلی پهلوون

صفرعلیِ اوستا

شکسته بندِ روستا

حمومی اکبر دایی

مَمَّد علی کَبلایی

تو ده داره خیاطی

جوراب می بافه فاطی

نجّارِ ده پنجعلی

دلّاکِ ده اوس تقی

مشتی نجف چوپونه

نِی می زنه می خونه

قرار شدش تو روستا

سر بزنن به دوستا

به قوم و خویش و فامیل

تو طایفه، توی ایل

خونه ی داداشدایی

رفتن و خوردن چایی

داداشدایی پرتلاش

زندایی می پزه آش

نون پخته عمّه نیمتاج

شیرمال و نونِ کُماج

جلیله خاله خندون

آب می ریزه تو گُلدون

سجّاد، سوارِ موتور

رجب دایی، تراکتور

تو مزرعه می رونه

شخم می زنه می خونه

زُبَیده خاله خاتون

خیلی خوب و مهربون

علی اوسط، پسرش

بچّه ها دور و بَرِش

حسنی می ره خونه شون

امشبه مهمونشون

شب می ره و صبح میشه

اوسط از خواب پا می شه

الاغ رو در میاره

پالون پشتش می ذاره

دارن می رن با حسن

از باغ، انگور بچینن

باباش موقع رفتن

رو کرد و گفت: «آی حسن!

ـ نکنی یه وقت شیطونی

ـ پیشِ اوسط می مونی

ـ حرفاشو خوب بکن گوش

ـ بازم نشی بازیگوش»

رفتن به باغ رسیدن

کمی انگور که چیدن

حسنی گفتِش به اوسط:

«جایزه دارم واسه ت

ـ اگه که تو بتونی

ـ الاغ رو تند برونی!»

اوسط پرسید: « چطوری؟

ـ بگو بینَم می دونی!»

حسنی خندید، گفت: «آره!

ـ این که کاری نداره

ـ یه چوب، یه خوشه انگور

ـ با کمی نخ بکن جور»

انگور و روی چوب بست

پرید پشت الاغ جست

گفت که: «الاغ سواری

ـ اصلاً نداره کاری

ـ اوسط بیا سوار شو!

مِثه من دست به کار شو!»

اوسط بِهِش گفت : « یواش!

ـ مواظبِ خودت باش!»

می دید اینو کلاغه

جلو چشمِ الاغه

حسن انگور گرفته

الاغ، چه یورتمه رفته

پیِ انگور می دوید

ولی مگه می رسید!

انگورِ دونه دونه

همش، جلوی اونه

بسته به چوب با گِرِه

گول می خوره هِی خَره

الاغ از بس که تند رفت

دیگه حوصله ش سر رفت

حیوونِ عصبانی

تند و سریع و آنی

پرید مِثه کانگورو

قاپید یِهو انگورو

حسن، محکم از الاغ

افتاد زمین شد چُلاغ

الاغ دوید فرار کرد

حسن داد و هَوار کرد:

«آخ پام، پام پام شکست!

وای وای دستام شکست»

اوسط حسن رو برداشت

عجب محبّتی داشت

رو کولِ خود سوار کرد

ببین اوسط چی کار کرد؟

رسوند اونو به روستا

صفر علیِ اوستا

شکستگی هاشو بست

هم پاش شکسته، هم دست

مامان بابا فهمیدن

رفتن حسن رو دیدن

مامان تا دید گریه کرد

بابا شدش پُر از درد

حالا باید تو خونه

تو رختخواب بمونه

تا بگیره یه کم جون

جوش بخوره اُستخون

خواب و خیالاتِ اون

دود شد و رفت آسمون

خبر تویِ ده پیچید

قوم و خویش از راه رسید

طبقِ یه رسم و عادت

هر کی اومد عیادت

یه چیز آوُرد با خودش

حسنی چه خوشحال شدش

نون و پنیر و گردو

انگور و سیب و آلو

عسل، کره، مربّا

کشمشِ خوب و اعلا

این همه لطف و صفا

از مردمِ باوفا

تو خاطرِش می مونه

قدرشونو می دونه

اگه گفتی داشبُلاغ

روستایِ پر دشت و باغ

دهی که تو داستانه

توی کدوم اُستانه؟

«پایان»

داستانهای کودکانه به زبان ترکی آذری (کتاب اؤچ ناغیل، شاعر: ایرزابای)

 

داستانهای کودکانه به زبان ترکی آذری

 

اؤچ ناغیل (سه داستان)

 

شاعر: ایرزابای

 

این کتاب شامل سه داستان سیندرلا، سفیدبرفی و هفت کوتوله، هانسل و گرتل به زبان ترکی آذری و در قالب شعر می باشد.

 

مؤقددیمه

سالام حورمتلی اوخوجولار!

یقین دونیا ادبیاتیندا، اوشاق ادبیاتی بیر بؤیؤک حیصصه دیر. بیزیم ان چوخ خاطیرلایان و اونوتولمامیش ناغیل لار، اوشاقلیقدا ائشیدن ناغیل لاریمیزدیر. اودور کی ادبیاتین بو حیصصه سینه، داها چوخ دیققت ائتمه ییمیز، اوشاقلاریمیزین شخصیت فورمالاشدیرماسینا، داها چوخ مؤثبت تأثیر گؤسته ره جک.

بونا گؤره، من أوز کیچیک بضاعتیمه قدر، بو یولدا آددیم آتماق مقصد ایله، دؤنیانین اوشاق ادبیاتیندا، ان مشهور اولان ناغیل لاردان، اؤچؤنؤ سئچیب و اؤنو شعر صورتینده، آنا دیلیمیزه چئویرمه یه باشلادیم. چؤنکؤ منجه، شعر صورتی باشقا ادبی صورتلردن، داها چوخ جاذیبه لی دیر.

بو ناغیل لارلا، آنا دیلیمیزده داها چوخ یاخینلیق حیس ائتمک اؤچؤن، اونلارین آدینی تؤرکچه کلمه لره بنزه تمه یه چالیشدیم. مثلا (Hansel and Gretel) ی «هانسی ائل و قاراتئل» و

(Snow White) ی «قارتکیناغ» آدلاندیردیم.

  چالیشدیم کی ایرانداکی اوشاقلاریمیزی بو اثری ایله ماراغلاندیرماغا، آسان کلمه لردن شعرده ایستیفاده ائدیم. بعضی ایراندا آز ایشله نن کلمه لرین معناسین، صحیفه نین آشاقیسیندا، یازمیشام.

منه آیدین دیر کی ایراندا، آنادیلیمیزده بؤیؤک اوستادلار اولان یئرده، منیم تکین آداما، کی بؤتؤن تحصیل آلماغی فارسجا دیلینده اولوب، بو اثری یاراتماق جسارت دیر آمما أوز بؤیؤکلؤیؤزه گؤره منی باغیشلایین چؤنکؤ منجه:

«بیر آددام آتماق، دایانماقدان داها یاخشی دیر.» / ایرزابای

 

ترجمه مقدمه کتاب:

سلام بر خوانندگان گرامی!

بی شک ادبیات کودک بخش بزرگی از ادبیات جهانی است. بیشترین داستان هایی که ما به یاد می آوریم و فراموش نکرده ایم، داستان هایی هستند که در دوران کودکی آن ها را شنیده ایم. به همین سبب، توجه ما به این قسمت از ادبیات یعنی ادبیات کودک، در شکل گیری شخصیت کودکانمان تأثیر بسزایی خواهد داشت.

از این رو، من در حد توان ناچیز خویش و در راستای قدم گذاشتن در این مسیر، سه داستان از مشهورترین داستان های حوزه ادبیات کودک در سطح جهانی را برگزیده و به صورت شعر به زبان مادری مان (ترکی آذری) ترجمه نمودم. زیرا به نظر من صورت شعری از سایر صُوَر ادبی، جذابیت بیشتری دارد.

به جهت احساس قرابت بیشتر با این داستانها در زبان مادری، تلاش نمودم تا اسامی آنها در حد ممکن به کلمات ترکی شباهت داشته باشد. مثلا (Hansel and Gretel) را (هانسی ائل و قاراتئل) و (Snow White)  را (قارتکیناغ) نام نهادم.

همچنین تلاش نمودم برای جذب کودکانمان در ایران، از کلمه های آسان تر ترکی در شعر استفاده نمایم. معنی کلماتی که در مناطق ترک زبان ایران کم کاربردتر هستند، در پایین صفحات آورده شده است.

بر من پوشیده نیست در ایران و با وجود استادان بزرگ در زمینه ادبیات ترکی آذری، خلق این اثر برای من که تمامی تحصیلاتم به زبان فارسی بوده است، به نوعی جسارت به شمار می آید ولی به بزرگواری خویش مرا ببخشید چون که به نظر من:

« یک قدم برداشتن بهتر از سکون است» / ایرزابای

 

داستانهای کودکانه به زبان ترکی آذری (سیندرلا)

 

سیندرلا

شاعیر: ایرزابای

 

بیر گؤن قدیمکی گؤنده

أولکه لرین بیرینده

گؤزل بیر قیز واریمیش

دوداق سان کی ناریمیش

گؤن کیمی ساچلار ساری

کمان کیمی قاشلاری

گوزل لیک ده تایی یوخ

اُنا حسد ائدن چوخ

«سیندرلا»-آد ایمیش

همیشه چوخ شادیمیش

مَحَبّت لی مهریبان

کیمسه یه ائتمز یامان

کیمسه: هیچ کس

آتا واری هم آنا

کؤلگه لری باشینا

آمما وفا ائتمدی

دؤنیا اُنلا گئتمدی

گئتدی آنا دؤنیادان

چوخ گؤرمؤشدؤ یارادان

آتاسی کی تک قالدی

گئدیب بیر آرواد آلدی

آرواد ظالیم گؤزؤ دار

گؤزؤدار: تنگ نظر 

اُنون ایکی قیزی وار

***

آتا گئدیر سفره

تاپشیردی اؤچ نفره:

«اوّل آللاه سونرا سیز

امانتیم دیر بو قیز»

تازا خانوم ارینه

دئدی: «کیشی بو سؤز نه؟

ـ بودا منیم أوز قیزیم

ـ یوخ بوردا سیزین بیزیم!

ـ گؤزؤم اؤسته وار یئری

ـ آرخایین اُل سن یئری!»

آرخایین: مطمئن

همین کی چیخدی کیشی

گؤر گتیردی نه ایشی؟

یامان گؤن سیز گؤرمه یین!

چیخاتدیلار کؤینه یین

وئردیلر کؤهنه پالتار

اُ اؤچ ظالیم طاماهکار

: «سن هارا بونلار هارا؟

ـ آی کؤل باش بختی قارا!»

***

گؤن چیخاندان سحردن

ایش چکدیلر اُ قیزدن

قویماییرلار دایانا

آخشاما گؤن باتانا

یئمک نه دیر آی آمان

قورو چؤرک دیر یاوان

دئییل اینسان اَلینده

بدبخت لیک کی گلنده

گلر بیر بیر دال با دال

آللاه نه دیر بس بو حال؟

قارا خبر یئتیشدی

بؤتؤو حالین دَییشدی

بؤتؤو: تماماً 

آتاسی دا اؤلؤب دور

تک چیراغی سؤنؤب دؤر

اُ بیر اولدوز دا باتدی

آتا تورپاق دا یاتدی

أوگئی ننه باجی لار

أوگئی: ناتنی                       

تؤکدؤ زَهَر آجی لار

ائدیب اؤره یین یارا

گؤنؤن قارادان قارا

***

اؤلکه ده آمما بیر گؤن

اؤلکه: کشور                 

هامی قیزلاری بؤتؤن

شاه چاغیردی سارایا

سارای: قصر 

قیزلار گلسین آرایا

ائدک اُنلارین بیرین

اُغلوموزا بیر گلین

دعوتنامه وئردیلر

قوناق دعوت ائتدیلر

آمما اُگئی باجی لار

ایکی اَتی آجی لار

سیندرلا نامه سین

اُدلاییب کی گؤرمه سین

بَزه دیلر أوزلرین

قاشلارینی گؤزلرین

تازا پالتار گئیدیلر

قوناق لیغا گئتدیلر

***

سیندرلا تک قالدی

غوصّه اؤره یین آلدی

بولود گؤزؤنده یاغدی

غملر بیر یئکّه داغ دی

یولداشلاری بیر سیچان

بیر پیشیک له قاچ قاچان

یئتیردیلر اؤزلرین

کی سیله لر گؤزلرین

سؤیله دی بیردن بیر کس:

« آغلاما قیز! داها بس!»

دؤندؤ گؤردؤ بیر مَلَک

مَلَک: فرشته

ملک دئدی: «سن گَرَک!

ـ سارایا تئز گئده سن

ـ اُردا بیر رقص ائده سن!»

اَلینده اَل آغاجی

تَرپَتدی ملک باجی

گئتدی دالا قاباقا

چالدی بیر بالقاباقا

بالقاباق: کدو تنبل                        

بالقاباق اُلدو بیردن

قیزیل واگُن، کیم سؤرَن؟

واگُن: کالسکه                         

بیر ایکی کَرتَن کَله

کَرتَن کَله: مارمولک                     

گتیردی مَلَک اَله

گؤستردی سِحرین گؤجؤ

اُلدو اُنلار سؤرؤجؤ

سؤرؤجؤ:راننده                   

آغ آپپاغی دؤرد سیچان

بویان اُ یانا قاچان

دؤرد آغ گؤزل آت اُلدو

اؤرک شادلیق لا دولدو

هامی دان ایندی سونرا

گرک دیر سیندرلا

دبده لی بیر پالتار

میرواری: مروارید                 

میرواری قاطار قاطار

قاطار قاطار: ردیف به ردیف    

بیر دیک دابان شؤشه دن

دیک دابان: پاشنه بلند              

آیاق قابی گؤره سن

آیاق قابی: کفش                     

دئدی قیزا: «همچینین

ـ هامیسی بونلار سنین

ـ آمما قیزیم، آی جانیم!

ـ آی سیندرلا خانیم!

ـ ساعات زنگین چالمامیش

ـ اُن ایکی کی اُلمامیش

ـ سارایی ترک ائده سن

ـ قاییتمالی ائوه سن!

ـ یوخسا بونلار غیب اُلار

ـ اُردا بؤیؤک عیبی وار»

سیندرلا سؤز وئردی

اُتدو واگون دا گئتدی

سارایا کی گیرَنجه

شاه اوغلو دئدی: «نئجه!

ـ وار أولکه ده بئله قیز

ـ یوخوموز هئچ خبر بیز!»

گئدیبدی قیزا ساری

تازا تاپیبدی یاری

: « خانیم! گلین بیز گئدک!

ـ آرادا بیر رقص ائدک!»

اُینادیلار بیر آز چوخ

کیمسه ده هئچ خبر یوخ

آنا ـ باجی گؤرؤرلر

تانیماییب دئییرلر:

« خوش اُ قیزین حالینا

ـ شاه آلاجاق اوغلونا»

رقص ائله ییر اُ ایکی

ساعات اُلور اُن ایکی

سؤز وئردی یین اونوتوب

اوغلانین قولون توتوب

ساعات زنگی چالیندی

دیکسیندی قیز، آییندی

دیکسیندی: جاخورد              

: «باغیشلا آی سَروَریم!

ـ گَرَک ایندی من گئدیم!»

اوغلان گؤزؤن کی آچدی

مراسیم دن قیز قاچدی

زنگ لر بیر بیر چالینجا

قاچدی قیزین دالینجا

سیندرلا قاچار کن

قاچار کن: در حین دویدن                    

آیاقین دان کی بیردن

شؤشه لی آیاق قابی

چیخدی اُنون بیر تایی

ائوه کی اُ یئتیشدی

خوش لحظه لر بیتیشدی

بیتیشدی: تمام شد                     

هر شئی بیردن غیب اُلدو

یئنه اؤره یی دولدو

یئنه: دوباره                        

***

خبر هر یئرده دولدو

صاباح اعلام اُلوندو

هر قیز بؤتؤن أولکه ده

آیاقینا کی گئده

آیاق قابی بو تای دا

گلین اُلار سارای دا

شاه مأمورا امر ائتدی

ائولره بیر بیر گئتدی

آیاق آیاق سینادی

سیناماق: امتحان کردن              

هئچ بیر آیاق اُلمادی

سیندرلا ائولری

آخیر ائو کی گئتمه لی

***

: « قیزلار گلین سینایین!

ـ آیاق قابی نین تایین»

اوّل اُ ایکی باجی

اُلدو اُردا یالتاقچی

یالتاقچی: چاپلوس                  

گؤجه نَقَد سالدیلار

مأیوس آمما قالدیلار

آیاق لاری ایری ایدی

یئکه لرین بیری ایدی

مأمور دؤندؤ بیر دالا

دئدی: «آی سیندرلا!

ـ قیزیم سن ده گَل قاباق!

ـ سینا سن ده بیر آیاق!»

تئز دئدیلر باجی لار:

«آیاقینا هئچ اُلار؟!»

همین کی تاخدی آیاق

ساللادیلار قاشقاباق

دؤز اُنون اندازه سی

ایندی بونون نؤوبه سی

باجی لاری چاتلادی

چاتلاماق: تَرَک خوردن               

آنالیقی پاتلادی

اُد توتدولار یاندیلار

قورویوب دایاندیلار

***

قیز گئدیردی باییرا

باییر: بیرون                      

ملک چیخدی ظاهیرا

یاخشی زامان یئتیشدی

پالتارلارین دئییشدی

اَینین ده نه کؤهنه وار

اُلدو تامام آغ پالتار

دئدی: «قیزیم دا قورخما!

ـ سارای دا هئچ دوروخما!

دوروخماق: گیج شدن، سردرگم شدن    

ـ چؤنکؤ بونلار غیب اُلماز

ـ اؤره یین ده غم اُلماز»

گؤتؤردولر سارایا

یئتیش سین کی یار، یارا

شاه امر ائدیب توی توتون

یئددی گئجه، یئددی گؤن

اوغلونا کَبین کسیب

کَبین کَسمَک: عقد کردن            

قوربان نئچه مین کسیب

سیندرلا خوش اولدو

غوصّه لردن قورتولدو

***

سون

داستانهای کودکانه به زبان ترکی آذری (هانسی ائل و قاراتئل = هانسل و گرِتِل)

 

هانسی ائل و قارا تئل

شاعیر: ایرزابای

  

بیر گؤن قدیمکی گؤن ده 

أولکه لرین بیرین ده 

اُ یوردون اُرتاسین دا 

یورد: سرزمین 

بیر مئشه نین یانین دا 

مئشه: جنگل 

بیر اُدونچو واریمیش 

اُدونچو: هیزم شکن 

اُدون ییغیب، ساتارمیش 

یوخسول اوموش، دؤولت سیز 

بیر اوغلو وارمیش، بیر قیز 

قیزین آدی «قاراتئل» 

اوغلان آدی «هانسی ائل» 

آنالاری أولمؤشدو 

آغ گؤنلری دؤنمؤشدؤ 

سونرا ائدیب آنالیق 

گؤنلرینی قارانلیق 

چوخ یامان ایمیش یامان

کسیب اُنلاردان آمان 

گئجه گؤندؤز ایشله دیب 

چیمدیکله ییب، دیشله ییب 

تیرینگه اُخویاردی 

اَرـ ده اُندان قورخاردی 

آغارداردی اُ گؤزؤن 

یئریدَردی اؤز سؤزؤن 

*** 

بیر ایل اُلدو ایل لردن

گَلدی قَحَط لیک بیردن 

یئمک هئچ نه تاپیلمیر 

چؤرک داها یاپیلمیر 

آرواد بیر یاری گئجه 

اَرینه دئدی نئجه: 

«داها یوخدور هئچ چؤرک 

ـ اوشاغلاری بیز گَرَک 

ـ مئشه ده قویوب گئدک 

ـ چاره بودور کی ائدک» 

آغلادی دئدی کیشی: 

« ایستمه سن بو ایشی 

ـ من بو ایشه باشارمام 

ـ نامردلی یی باجارمام»

آرواد ائله قیشقیردی 

کیشی اؤزؤن ایتیردی 

اوشاق آجلیق دان اویاق 

سؤزه آسیرلار قولاق 

بو سؤزدن قورخدو باجی

اؤره یه دؤشدؤ آجی 

آغلادی یاواش یاواش 

دئدی باجیا، قارداش: 

«آغلاما دا! سن آلله!

ـ هئچ زاد اُلماز ایشالله!» 

ائشییه چیخدی قارداش 

ییغدی چینگیل، بالاداش 

چینگیل: شن، سنگریزه 

*** 

سحر خُروز بانلادی 

آرواد گلیب دانلادی 

اوشاغلاری کی: «دورون! 

ـ اَل اؤزؤنؤزؤ یویون! 

ـ مئشه یه بیز گئتمه لی 

ـ اُردا اُدون ییغمه لی»

*** 

هانسی ائل کی یول گئدیر 

سالیر داشلاری بیر بیر 

چوخ یول گئدن دن سونرا 

مئشه نین اُرتاسیندا

آرواد حیله ائیله دی

دؤندؤ بئله سؤیله دی: 

« داها بیزله گلمه یین! 

ـ سیز دایانین، دینجه لین 

ـ تئز گئدیب قاییداریق

ـ سیزی ده آییداریق»

اوشاغلار چوخ یورولموش

یوخو گؤزلرین توتموش

یوخلاییب توخ دویانجا 

آخشاما گؤن باتانجا 

باشلارین آتیب یاتیب 

دوروب گؤروب گؤن باتیب

***

باجی یئنه آغلادی

قارداشین قوجاقلادی 

قارداش دئدی: «باجی جان! 

ـ قورخما! حله سن دایان»

گؤزله دیلر آی چیخدی

قارانلیغی اُ ییخدی 

چینگیل بالا آغ داشلار

ایشیقینده پاریلدار

پاریلتی نی توتدولار 

پاریلتی: برق، جلا 

گئدیب ائوه چاتدیلار 

اوشاقلاری گؤرَنجه 

یاندی آرواد گؤر نئجه 

ایچه ریده آلیشدی 

گئدیب چوخ کی چالیشدی 

گؤزؤ دؤشنده داشا 

تازا دؤشدؤ اُ باشا 

گلیب چاره ائیله دی 

قاپینی کیلیدله دی

باجی اُلدو کَدَرلی 

کَدَرلی: ناراحت 

قارداش وئردی تسلّی

:« اُلما باجی ناراحات! 

حله گلیب یوخلا یات! 

ـ صاباح یولدا گئدرکن 

ـ چؤرکلردن یئمَز سن

ـ یولدا چؤرک سالاریق 

ـ بوجور بیز قاییداریق» 

*** 

آمما صاباح مئشه ده 

بو کؤشه، اُ کؤشه ده 

هر یئرده دؤشدؤ چؤرک 

قوشلار دؤشؤردؤ تک تک 

بوندان خبرلری یوخ 

آرخایین گئتدیلر چوخ

یوخدور آنالیقدا عار

حیله نی ائتدی تَکرار 

یئنه گئجه یئتیشدی 

گؤن ایشیقی بیتیشدی 

گؤزله دیلر آی چیخا

یئنه ایشیقین سالا 

آی ایشیقین سالدی چوخ 

چؤرکلردن خبر یوخ 

باخدی باجی بیر آیا

اُ آغلایا آغلایا

دئدی: « بوردا اؤله ریک! 

ـ نئجه یولو بیله ریک؟»

اؤپدؤ باجی سین دئدی: 

«قورخما بو سؤزلر نه دی؟ 

ـ اؤره یه وئرمه هئچ غم 

ـ بَس بوردا کی من نه یَم؟!»

یئل اَسدی آز چوخ سَرین 

یوخو توتدو گؤزله رین 

سحر، قوشلار جیک جیکی 

اُیاندیلار هر ایکی 

هاوا عطیرلی اولوب 

هر یانا خوش ای دولوب 

شیرنی ای یین حیس ائدیب

اُنون آردینجا گئدیب 

آردینجا: به دنبال 

ایکیسی سئوه سئوه 

یئتیشدیلر بیر ائوه 

ائو بیر عجاییب غریب 

اُنون تایین گؤرمه ییب 

ائو شیرنی دیر هامیسی 

شوکولاد دیر قاپیسی 

سئویندیلر عینی دن 

چؤنکؤ  ائودیر شیرنی دن 

باشلادیلار یئمه یه 

اُ ائودن دیشله مه یه 

یئییردیلر اُ ائودن 

ائشیتدیلر کی بیردن 

قیشقیردی بیر قاری سس: 

« سیچان بالالار! دا بَس! 

ـ کیمدیر ائویمی یئ یَن؟ 

ـ قاپ-باجامی دیشله یَن؟ 

قاپ- باجا: (درب – روزنه سقف) 

اصطلاحا یعنی در و دیوار 

ـ سیز کی یئدیز ائویمی! 

ـ یئیه رَم سیز یتیمی!» 

یاشلی، قاری بیر آرواد

کیفیر، دَهشَتلی بیر زاد 

کیفیر: زشت ،    

دَهشَتلی: ترسناک 

گؤزلری قیرمیز ایدی

خیلی ایشیق سیز ایدی 

تامام توتقون گؤره ردی 

توتقون: تیره و تار 

یاواش یاواش گئده ردی 

آمما بورنو ایتی ایدی 

دئمک، بیرجه ایت ایدی 

قاری قاقیلدی چالدی 

توتوب قارداشی سالدی 

بیر مَحبَسه زیندانا 

: «ایندی گَلر سن جانا!» 

قورخدو باجی آغلادی 

قاری توتدو ساخلادی 

: « سؤزؤمه آس قولاق قیز!

ـ یئیه جه یَم ایکینیز! 

ـ آمما اوّل قارداشین 

ـ کسه رم اُنون باشین 

ـ سونرا سنی یئیه رم 

ـ اوشاق طامین بیله رم 

ـ آمما ایندی یوخ! کی سیز 

ـ حله چوخ آریق سینیز 

ـ گرک سیزی کؤکَلدم 

ـ آز چوخ بیر آز یئکَلدم» 

قورد اَلیندن قورتولدوق

یئنه دوچار اولوندوق

توش گلمیشیق آیریا 

ایندی قولئی بانیا! 

اوغلانی های یئدیردیب 

اُنا یئمک بیشیردیب 

ایشله دیب آمما قیزی

ائوده ائدیب کنیزی

: «زیبیل لری گؤرورسن 

زیبیل: آشغال 

ـ سیلرسن سؤپؤررسن!

ـ گئت بیر باش وور اُ آشا 

ـ قویمایاسان کی داشا! 

ـ اُندان یئمه! سن حله 

ـ وئر اوغلان اَته گَله!» 

بیر ایکی هفته کئچدی 

گلیب اوغلانی سئچدی

: «دانیشما هئچ بیر کلمه 

ـ وئر بارماغین اَلیمه! 

ـ گؤرؤم کؤکَلمیسن سن؟ 

ـ هئچ بیر یئکلمیسن سن؟»

اوغلان دا کی بیلیردی 

گؤزؤ گؤرمز، وئریردی 

اَلینه بیر تک سؤمؤک 

آلدانیردی اُ آغ تؤک 

: «حله کی چوخ آریق سان! 

ـ قوپ قوروموش آی سیچان!»

اُنجا اوغلان خسته دی 

خسته: مریض 

قیزی یئمک ایسته دی 

دؤندؤ سولا، هم ساغا 

: « آی قیز گئت باخ اوجاغا 

ـ گؤر، نئجه دی؟ قیزغین دی؟ » 

قیزغین: داغ 

قیز اؤره یی چیرپیندی 

بیلدی نه دیر مقصدی 

آمما بیر سؤز دئمه دی 

دئدی: «آی قاری ننه! 

ـ چتین ایش وئردین منه 

ـ اوجاق قاپیسی برک دیر

ـ چاره أوزؤن گلمک دیر» 

قاری دئدی: آی آخماق! 

نه دیر کی بونو آچماق؟» 

اَییلدی أوزو آچا 

ایته لَدی اُجاقا 

قیز قارینی یاندیردی 

جزاسینی قاندیردی 

یاندی قاری کؤل اُلدو 

قارداش - باجی قورتولدو 

***

گزیب بویان اُیانی 

آختاردیلار هر یانی 

قیزیل گؤمؤش جاواهیر 

قیزیل: طلا،     گؤمؤش: نقره  

تاپیب هر یئرده بیر بیر 

تامام ییغیشدیردیلار 

سونرا اُردان قاچدیلار 

چیخیب مئشه دن چؤله 

یئتیشدیلر بیر گؤله 

گؤل: دریاچه 

گؤلدن نئجه کئچمه لی؟ 

اُ یانینا گئتمه لی؟ 

بیر سونا قوش کئچیردی 

سونا: قو 

ائشیدَنجه یئتیردی 

أوزؤن، دئدی: « اوشاقلار! 

« گؤل اُلسون، یوخسا داغلار 

ـ فرق ائله مز حالیما 

ـ گلین مینین دالیما 

ـ هر نه اُلسا کئچه رم 

ـ هر یانا من گئده رم» 

میندیلر باجی قارداش 

اؤزدؤ سودا، قوش یاواش 

اؤزدؤ: شنا کرد 

اُ تای دا کی میندیردی 

بو تای دا اُ ائندیردی 

ایکیسی اُیناقلادی 

بیر بیرین قوجاقلادی 

چوخ سس صَدا سالدیلار 

اُنلار آلغیش چالدیلار 

آلغیش چالدیلار: دست زدند، کف زدند 

***

آتا اولموشدو پئشمان 

چؤن ائتمزدی هئچ گؤمان 

بیر بئله نامردلی یه 

اوشاق حاققیندا ائده 

بوشامیشدی آروادین

دئمیشدی: « ایت گئت قادین!» 

أولکه نین ساغین سولون 

آختارمیشدی هر یولون 

اوزؤن های دانلاییردی 

سهوینی آنلاییردی 

سهو: اشتباه 

اوشاقلارین صَداسی 

ائشیتدی کی آتاسی 

تئز أوزؤنؤ یئتیردی 

غوصّه لرین بیتیردی

ایکیسین قوجاقلادی 

خیلی اُردا آغلادی 

: « بالام! آی اوغلوم آی قیز! 

ـ منی حلال ائدین سیز! 

ـ سیزه ائتدیم چوخ یامان 

ـ اُلموشام ایندی پئشمان» 

سئویندیلر، گؤلدؤلر 

آتالارین أوپدؤلر 

جاواهیری ساتدیلار 

مال دؤولته چاتدیلار 

گئتدی گؤنلر خوش باشا 

ایکی باجی قارداشا 

***

سون

داستانهای کودکانه به زبان ترکی آذری (قارتکیناغ و یئددی جیرت دان = سفید برفی و هفت کوتوله)

 

قارتکیناغ و یئددی جیرت دان

شاعیر: ایرزابای 

 

بیر گؤن قدیم زاماندا 

یئر اوسته بیر مکاندا 

بیر پادیشاه واریمیش 

عادیل بیر حُکمداریمیش 

حُکمدار: حاکم 

حیات یولداشیسی وار 

حیات یولداشی: همسر 

گؤزل، بیر مهریبان یار 

واریمیش هر نه لری 

آنجاق بیر غوصّه لری 

دؤولت لری چوخ اوموش 

حیف بیر اوشاق یوخ اوموش 

هر گؤن آرزو ائلرمیش 

آللاها عهد ائدرمیش 

عهد: نذر 

آخیر کی بیر گؤن آللاه 

وئردی بیر قیز ماشاللاه

قیز نه گؤزل، نه گؤیچک 

دئییم سان کی بیر چیچک 

قیزیل گؤلدور یاناغی 

دریسی آغ آپپاغی 

«قارتکیناغ» آدلاندی 

آغلاییر آی! آماندی

سئوَردیلر بالانی 

أوزلری هم قالانی

*** 

آمما آمان دؤنیادان 

اؤرکده قان قاینادان

قیزین آناسی أولدؤ 

شیرین گؤنلری دؤندؤ 

شاه آیری آرواد آلدی 

قیزی نه درده سابدی 

دؤنیا گؤزل مارالی 

ائتدی اؤرک یارالی 

چؤن آناسی أولموشدؤ 

آنالیقا دؤشمؤشدؤ 

آنالیق: نامادری 

آنالیقی چوخ یامان 

آی نه دئییم آی آمان 

بیر آیناسی واریدی 

هر گؤن اُنا باخیردی 

آینا سئحیرلی آینا

قامتینه بویونا 

هر گؤن باخیب سونرادان 

سوروشاردی آینادان 

«دی من بیلیم آی آینا» 

ـ گؤزل لری سای آینا 

ـ وار دؤنیادا هاممیسی 

ـ مندن گؤزل آیریسی؟» 

آینادا دیل آچاردی 

خاتون قولاق آساردی 

: « یئرده یئددی گؤیلرده 

ـ طایفالاردا ائللرده 

ـ ان گؤزلی بیر گؤزل 

اَن گؤزل: زیباترین 

ـ سولطان خاتون دیر گؤزل» 

بو سؤزؤ ائشیدردی 

چوخ شاد اولوب گؤلردی 

*** 

گؤنلر بیر بیر گؤرؤکدؤ 

قارتکیناغ بؤیؤکدؤ 

گؤزل له شیر گؤن به گؤن 

تایی دؤنیادا بؤتؤن 

تاپیلماز هئچ بیر نفر 

تای سیز دئییم بیر سفر 

یئنه خاتون آینادان 

سوروشاردی دؤنیادان 

بیر گؤن آمما گؤنلردن 

آیری ائشیتدی بیردن 

: « یئرده یئددی گؤیلرده 

ـ طایفالاردا ائللرده 

ـ ان گؤزلی بیر گؤزل 

ـ قارتکیناغ دیر گؤزل» 

خاتون بونو ائشیتدی

حسد اؤره یین ییرتدی 

آجیغلاندی حیرصلندی 

اُوچونو تئز سسلندی 

اُوچو: شکارچی 

دئدی اُنا: « آی اُوچو!

ـ یوخ دور سنه تای اُوچو!

ـ قارتکیناغی گؤتؤر

ـ اُنو مئشه یه یئتیر

ـ اُنو سن اُردا أولدؤر 

ـ وفا خاتونا بیلدیر 

ـ گتیر اؤره یین منه 

ـ وئریم قیزیل لار سنه»

***

اُوچو أوزؤن ساتمادی 

ویجدانین آلداتمادی 

بیر جئیرانی اؤلدؤردؤ 

اؤره یینی گؤتؤردؤ 

سارایا تئز یئتیردی 

اُنو خاتونا وئردی 

اؤره یی گؤردؤ خانیم

دئدی: « قورتولدو جانیم 

ـ داها مندن گؤزل یوخ 

ـ آخیرداشاد اولدوم چوخ» 

*** 

قارتکیناغ تک قالدی 

جانا خطرلر آلدی 

بیلمز گئده هایانا 

دؤشدؤ بویان اُیانا 

گئتدی گئتدی یورولدو 

هانسی طرف دؤز یولدو؟ 

بیردن کی بیر ائو گؤردؤ 

کئیفی خوش اُلدو، گؤلدؤ 

گیردی ائوین ایچینه 

باخدی گؤیه یئرینه

گؤردو یئددی قاب قاجاق 

قاب قاجاق: ظرف و ظروف 

یئددی یاتاق بیر اوجاق 

یاتاق: تختخواب 

بیلدی ائو اُنلارین دیر 

یئددی جیرت دانلارین دیر 

جیرت دان: کوتوله 

أوز حالینا آغلادی 

چوخ کی اخیر یوخلادی 

*** 

جیرت دانلار قاییدارکن 

اُنو گؤردؤلر بیردن 

اُنلار صَدا سالمادی 

ایشلری هئچ اُلمادی 

یئددی قارداش دایاندی 

صاباح أوزؤ اُیاندی

قیز اُنلارا سؤیله دی 

حالینی شرح ائیله دی 

اؤرکلرین یاندیردی 

سرگؤذشتین قاندیردی 

قارداشلاردا دئدیلر: 

« ویجداندا نه کئچیلر؟ 

ـ سنه کؤمک ائتمه سَک

ـ باجی سنی بیلمه سَک 

ـ بیزیم باشا بو تاجی 

ـ قوی! بیزه اُل بیر باجی» 

قیزدا قبول ائیله سین 

چاره ندیر؟ نئیله سین؟

*** 

جیرت دان لار هر گؤن گئدیب 

ایشلرینه جهد ائدیب 

جهد: کوشش 

قارتکیناغ دا قالیب 

أوزؤن ایشه برک سالیب 

سؤپؤرگه گؤتؤرَردی 

سیله ردی سؤپؤرَردی 

بوغدانی دؤشؤرَردی 

یئمه یی بیشیرَردی 

***

آمما گؤرون اُ تای دا 

خاتون نئیلیر سارای دا 

اؤزؤگ قولباغین تاخدی 

قولباق: دستبند، النگو 

گئدیب آینادا باخدی 

سؤزدؤردؤ اُ گؤزلرین

باشلادی أوز سؤزلرین: 

«دی من بیلیم آی آینا 

ـ گؤزل لری سای آینا 

ـ وار دؤنیادا هاممیسی 

ـ مندن گؤزل آیریسی؟» 

همین آینا دیل آچدی 

عاقیل بئینیندن قاچدی 

«یئرده یئددی گؤیلرده 

ـ طایفالاردا ائللرده

ـ ان گؤزلی بیر گؤزل 

ـ قارتکیناغ دیر گؤزل» 

یئر باشینا دولاندی 

دؤزدؤر یوخسا یالاندی؟ 

آمما بیر ده کی باخدی 

اؤره یی بیردن آخدی 

گؤردو بیر قیز گؤل یاناق 

کیمدیر اُ ؟ قارتکیناغ! 

اُوچونو تئز چاغیردی 

قیشقیردی چوخ باغیردی: 

« بیلیندیره رم سانا!» 

سالدی اُنو زیندانا 

***

قویدو پاپاق باشینا 

پاپاق: کلاه 

رنگ سؤرتدؤ گؤز قاشینا 

جیلدین آیری دؤزلتدی 

بیر قاری یا بَنزَتدی 

بیر نئچه آلما گؤتدؤ 

آلمالارا زهر سؤرتدؤ

توربایا آلما آتدی 

توربا: کوله، کیسه 

گئدیب مئشه یه چاتدی 

بیلیر قیزین یئرینی 

جیرت دانلارین ائوینی 

اُرا همین کی چاتدی

سسین بیر آز اوجالتدی 

گئتدی ائوین یانینا 

ایمکانی یوخ تانینا 

: «آلما واریم آی آلما! 

ـ قاچ ائولی یئرده قالما!» 

قیز باشینی اوزاتدی 

پنجره دن چیخاتدی 

قارتکیناغ آروادی 

اوّلجه تانیمادی 

قاری آلما اُیناتدی 

بیر دیش اُندان قوپارتدی 

دئدی: « قیزیم سن ده یئ! 

 سونرا طامین منه دئ!» 

قیز آلمانی دیشله دی 

یئر گؤی باشا ایشله دی

خاتون چوخ قاققیلداتدی

بارماغین شاققیلداتدی 

***

سارایا تئز قاییتدی 

تئل لرینی داغیتدی 

قاشلارینی اُ آلدی 

اُینادی هم ده چالدی 

دؤنؤب آینایا ساری 

توتوب باشین یوخاری 

باخیب گؤلؤب سونرادان 

سوروشدو اُ آینادان 

همیشه لیک لی سؤزلر 

آخیر جؤمله سین گؤزلر 

« اَن گؤزلی بیر گؤزل 

سولطان خاتون دیر گؤزل» 

چؤن بو سؤزؤ ائشیتدی 

مقصدینه یئتیشدی

*** 

آمما آخشام کی اولدو 

گؤی اولدوزلارلا دولدو 

جیرت دان لار ائوه دؤنؤب 

گؤردؤلر کی قیز أولؤب 

دئدیلر یئددی قارداش 

: « باشیمیزا دؤشدؤ داش! 

ـ باجیمیزا نه اولدو؟

ـ کی بیردن بئله سولدو » 

بو غم اؤرک داغلادی 

یئددی قارداش آغلادی 

:« گلدی بو ائو گؤل اولدو 

ـ ایندی گئدیب کؤل اولدو 

ـ نه کؤل تؤکک باشا بیز 

ـ اَلیمیزدن گئتدی قیز»

*** 

بیرجه تابوت شؤشه لی 

دؤزَلدیب دؤرد کؤشه لی 

قیزی اُنا قویدولار 

دؤوره سینده اُتدولار 

آغلادی یئددی قارداش 

گؤزلریندن گئتدی یاش 

یالنیز دئییل جیرت دان لار 

یالنیز: تنها 

آغلاییر هم حیوان لار 

آتلی بیرجه شاهزادا

گَزیردی اُ آرادا 

چؤن سس لرین ائشیتدی 

سؤردؤ آتین یئتیشدی 

گؤردؤ اُ ییغینجاغی

آتدان ائندی آشاغی 

یاتیب بیر قیز نئجه قیز 

شؤشه تابوت دا سس سیز 

شَوه تؤکؤ قاپ قارا 

اؤزؤ دئمک آی پارا 

اُردا دایاندی دوردو 

عاشیق اُلدو وورولدو 

دئدی بیر تک آرزوم وار 

بو قیز اُلا منه یار! 

جیرت دان لار اُنا دئدی: 

بَی! آخی بو سؤز نه دی؟ 

ـ گؤرمه ییرسن قیز أولوب! 

ـ سون دؤنیاسینا کؤچؤب! 

سون دؤنیا: جهان اخرت 

دئدی: «اؤمؤد آیری یا 

ـ یوخوم، یالنیز تانری یا 

تانری: خدا 

ـ اُ قایتارسین بو قیزی

ـ هم سیزی هم ده بیزی 

ـ شاد ائله سین گؤلدؤرسؤن 

ـ مؤعجیزه سین بیلدیرسین» 

یالواردی بَی آغلادی 

آللاها بئل باغلادی 

چالدی یئره بَی دیزی

: « دیریلت آللاه! بو قیزی!» 

تانری قودرت گؤردؤردؤ 

بیردن کی قیز أوسکؤردؤ 

قارتکیناغ گؤز آچدی 

شادلیق اؤرکده قاچدی 

ذوق ائله ییر جیرت دانلار 

اُیناقلاییر حیوانلار

سوروشدو قیز: «هاردایام؟ 

ـ نیه بس من بوردایام؟ 

دئدی اُنا شاهزادا: 

«فیکیرلشمه هئچ زادا!» 

سوروشدو قیزدن در حال

: « واریم سندن بیر سوآل 

ـ وورولموشام من سنه 

سن اُلارسان یار منه» 

قیزدا کؤنلؤ واریدی 

ایسته دیک لی یار ـ ایدی 

اُ دور کی دؤندؤ بَیه 

«هه» دئدی شاهزاده یه

*** 

قیزی آتا میندیردی 

اؤرکده قند سیندیردی 

گؤتؤردؤ اوغلان یاری

أوز سارایینا ساری

سارای دا توی توتدولر 

بیر بیرینه چاتدیلار 

چاغیردیلار هامینی 

هم ده سولطان خاتونی 

سولطان خاتون خبر سیز 

گلین کیمدی؟ هانسی قیز؟ 

گئدیب بَزه ییب أوزؤن 

سؤرمه چکیب اُ گؤزؤن 

***

گلدی تک تک قوناق لار 

دولدو هامی اُتاق لار 

ییغیشدیلار سارایا 

گلین گلدی آرایا 

وای کی قیزی گؤرَن جه 

خاتون قیشقیردی نئجه! 

گؤز قاراسی آغاردی 

أولدؤ عؤمرؤ قوتاردی

...

سون

معرفی کتاب نیمچه پسر

نیمچه پسر:

 

نویسنده: ایرزابای

 

تصویرگر: سارا محولاتی

 

قیمت: 600 تومان

 

 

 

در روزگاران گذشته، در يك جنگل دورافتاده، مرد هيزم شكني با زنش زندگي مي كرد. آنها زندگي خوبي داشتند ولي از آنجا كه فرزندي نداشتند، كمي ناراحت بودند. از آنجا كه خانه ي آنها در جنگل بود، كمتر كسي به سراغ آنها مي رفت به همين خاطر، هر موقع مهماني برايشان مي رسيد، خيلي خوشحال مي شدند. روزي درويشي كه داشت از آن جنگل عبور مي كرد، مهمان آنها شد و شب را در خانه ي آنها ماند. هيزم شكن و همسرش با كمال مهرباني از او پذيرايي كردند...